mardi, décembre 29, 2009

پاهایم
در زمینی
از سنگلاخ
و
خون دلمه بسته
به زمین چسبیده بود
چشم هایم
در به در
به دنبال تو
تاریکی را
می کاوید
و
دلم
دعا می خواند
و
مغزم
مدام می پرسید
"شعر آخرت چه بود ، برادر؟ نکند که ..."
و
کابوس
با
صدای شکستن استخوانت
پایان یافت
شاید
شروع شد
نمی دانم
دیگر
هیچ نمی دانم
هیچ
... .

jeudi, décembre 24, 2009

سلام بر مظلوم
و
تنها مانده ای
که
ماتمش
سنگین است
در
آسمان
و
بر دوش
آسمانیان.

lundi, décembre 21, 2009

انا لله
و
انا الیه راجعون
آزادیت مبارک
و
به آسمان آزاد
خوش آمدی.

vendredi, décembre 18, 2009

آسمان زیر ابر
ماه هم
زیر زمهریر درد مانده بود
چشم هایمان
بی قرار
خسته
بی رمق
بغض ها ، توی چشم های خیس مان
شکسته بود
راستی !
چرا

زیر بار قرن ها دریغ و درد
باز هم قهرمان زنده است
باز هم نفس ،
نه
آه می کشد
مدام.
راستی چرا
نمرده است ؟
راستی راز آن نگاه روبه آسمان
چه بود ؟
ذهن من پر است از سوال
و هیچکس
... .






samedi, décembre 12, 2009

و
باران
بارید ... .

mercredi, décembre 02, 2009

یاد برق چشمانت که می افتم
قسم می خورم
که
برایت بنویسم
اما
نگاه آخرت به آسمان
آه
... نمی توانم
نمی شود
نه
نمی توانم
.
.
.
راستی کوه ها
همچنان ایستاده اند
اما
آسمان ابری است
و
... .