dimanche, octobre 25, 2009

می دانی که داری دیوانه ام می کنی؟؟؟
حتما می دانی، مگر نه؟
مگر نه این است که به همه چیز آگاهی؟
مگر نه این است که ...
وای
دیگر
ایمان آوردم
که
طاق آسمان چنین بلند است
تا
با آه و واویلاهایمان
نشکند
تا
تو سر فرصت
چاره ای برای بدبختی هایمان بیندیشی.
تا آن موقع صبر می کنم
تا آن موقع صبر می کنیم
بالاخره این طاق بلند که خالی نیست
ستاره ای هست
تا
شب هایمان سحر شود.
.
.
.
.

jeudi, octobre 22, 2009

دلم عجیب هوای باران
کرده است.
حتی می ارزد
اگر ابرها
شبی
روشنای ستارگان را
از ما بگیرند
و
باران را
روزی لب های خشک زمین کنند.

lundi, octobre 12, 2009


دیگر غصه های تکراری ام را
برایت
نمی گویم
اما
تو
هر وقت
بی تابی ام را دیدی
سرت را
نزدیک بیاور
و
آرام
_طوری که خیال کنم
فرشته ای سخن می گوید_
در گوشم زمزمه کن:
"غصه نخور، خدا بزرگ است".

mardi, octobre 06, 2009

در خواست زیادی است؟
اگر
بخواهیم
کمی بیشتر
از نور رنگ پریده تان
کمی
فقط
کمی بیشتر
بر سیاهی
هزار توی
نا امیدی مان
بتابانید؟؟؟