mercredi, avril 29, 2009

هنوز همه شب های بیخوابی ام
با خیال
آدم هایی می گذرد
که ستاره های آسمان را
از آنسوی
سقف چهاردیواری شان
می شمارند
تا
خواب میهمان
چشمانشان شود.

و
هر شب
کابوس آدم هایی که سهمی از آسمان ندارند
رویاهای شیرینم را
می بلعد.

تو مثل هر شب
آرام خوابیده ای
و
من
فکر می کنم
تو چطور بدون شمردن ستاره ها
خوابت می برد.


jeudi, avril 23, 2009

چشم به تاریکی آسمان بدوز
ستاره ها آنجایند.
و نا امید نشو از تعداد اندکشان
لختی تامل کن
تا
تاریکی آسمان تو را در آغوش بگیرد.
حالا ستارهای بیشتری در آسمان
به تو لبخند می زنند.

vendredi, avril 17, 2009

خیره مانده بودم به
دست و دلبازی آسمان کویر
که هرچه ستاره
در چنته داشت
به پای زمین می ریخت.
و بهت
وقتی آمد
که تو آمدی
و
در آسمان
هیچ نیافتی جز سیاهی.

"صبور باش
این، اولین شرط
قدم گذاشتن به
دنیای آسمان است".



lundi, avril 06, 2009

آسمان سخاوتمندانه زمین را ستاره باران می کرد.
باد حرف های زیادی داشت.
درخت دیگر خسته نبود.
ابر باران داشت.
هوا تازه
و


بهار مهربان بود.
مردم اما
هنوز مثل همیشه بودند.