mercredi, février 24, 2010

باشد
تا روزی
بیاید
که
ما را
به نام شما
و
به نام
خدایتان -خدایمان -
سلاخی نکنند.

آمین

samedi, février 20, 2010

اگر
از آسمان
ستاره ببارد
... .

dimanche, février 14, 2010


چه شبهای هراسناکی
بر ما
می گذرد:
ماهی که نمی تابد،
ستارگانی که نمی درخشند
و
ابرهایی که نمی بارند.

samedi, février 13, 2010

نگاه تبدار من
به دنبال
مهتاب .
ماه،
پنهان شده
زیر
ابرهای خسته
از نباریدن
و
در
آسمان سرد و تیره شب،
خبری از ستاره ها
نبود.
کاش
پس از ماه ها
بخواب رفته باشند ... .


samedi, février 06, 2010

در آسمان
دعا کردیم
بر ما لباسی
بپوشانی
شایسته
ایمانمان.
نیامده به زمین
تصورآن همه عریانی
لرزاندمان
و
آرزو کردیم
بزرگوارانه
دعایمان را اجابت نکنی.
به زمین که رسیدیم
برف می بارید.

lundi, février 01, 2010

و من با كوششي پر درد
اشكم را نهان كردم
چرا اعدامشان كردند؟
آنان را
براي دشمني با من،
براي دشمني با تو،
براي دشمني با راستي،
اعدام شان كردند...
آنجا شگفت انگيز دنيايي ست،
دروغ و دشمني فرمانروايي مي كند آنجا،
در آنجا حق و انسان و حرفهايي پوچ و بيهوده ست،
در آنجا رهزني آدمكشي خونريزي آزاد است،
و
دست و پاي آزادي ست در زنجير.
عزيزم،
پاك كن از چهره اشكت را،
ز جا برخيز،
تو در من زنده اي،
من در تو،
ما هرگز نمي ميريم.
من و تو با هزاران دگر،
اين راه را دنبال مي گيريم.
از آن ماست پيروزي،
از آن ماست فردا
...
*ببخش شاعر (هوشنگ ابتهاج)
توان پاک کردن این اشک ها در من نیست
و
مدام می پرسم
چرا اعدامشان کردند؟
جوابی
نیست اما
در این تاریکی و ظلمت
هوار
ای داد
ای بیداد
... .