samedi, décembre 25, 2010

صبر کوه‏ها هم اندازه دارد
من می‏گویم
و
تو
لبخند می‏زنی.
من می‏ترسم
و این شب آخر را
تا صبح نبودنت
بیدار می‏مانم.
و
تو تا صبح آرام می‏خوابی.
من تا صبح
راه می‏روم، پیچ و تاب می‏خورم، می‏شکنم، جان می‏کنم
و
تو تا صبح در اتاق تاریک و سردت
خواب بهشت می‏بینی.
شاید خواب خانه را
و
شاید خواب اولین قربانی کوهستان را.
صدای تنبور که بیاید
تو رفته‏ای
و
من پیش از آن
قالب تهی کرده‏ام.

jeudi, décembre 23, 2010

میان من و تو
که گاه نزدیک می‏آیی و
گاه از خود دورت می‏کنم
همیشه فاصله‏ای است
به
رنگ آسمان
همیشه سکوتی است
آسمانی
...
و
ستاره‏ها
تنها دلخوشی
منِ تبعید شده از آسمان

mardi, décembre 21, 2010




پاییز دیگری تمام شد
...

dimanche, décembre 19, 2010




ستاره‏ای امروز در آسمان
تنها مانده بود.
چیزی به طلوع نمانده بود
و
ستاره
هنوز
در آسمان خالی از ابر
می‏درخشید.
شاید
...

lundi, décembre 13, 2010

قرنها پس از
ذبح عظیم
...
سلام بر ثار خدا
فرزند ثار و پدر ثاری دیگر
و
هنوز
غم تو سنگین است
بر زمین و زمینیان
بر آسمان و اهل آسمان
...

samedi, décembre 11, 2010

گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
گفتم به از ترنجی لیکن به دست نایی
گفتا تو از کجایی کاشفته می‏نمایی
گفتم من آن غریبم از شهر آشنایی
خواجوی کرمانی

jeudi, décembre 09, 2010

چه روح بزرگی می‏خواهد
درک آنچه تو از او می‏طلبی ...
"خداوندا! هر بنده‏ای که در باره من مرتکب عملی شده که تو آن را نهی کرده‏ای
یا در آنچه نهی کرده‏ای پرده حرمت مرا دریده و حق مرا ضایع کرده
اگر درگذشته و یا زنده است و از من حقی بر گردن اوست،
او را در ستمی که بر من روا داشته و اکنون گرینبانگیر اوست،
بیامرز
و از حقی که از من تباه کرده،
عفو نمای.
خدایا اگر در حق من خلافی به جای آورده است،
او را سرزنش مکن.
اگر به سبب آزار من، گناهی بر اوست،
رسوایش مساز.
(...)
آن سان که من از آنان درگذشته‏‏ام،
تو نیز از من درگذر
و آن سان که من در حق آنان دعای خیر کرده‏ام
تو نیز رحمت خود را از من دریغ مدار
تا
هم من
و هم ایشان
به برکت فضل و احسان تو
به سعادت رسیم و رهایی یابیم."
صحیفه سجادیه نیایش سی و نهم