mardi, mars 30, 2010

هیچ صدایی نبود
جز
صدای باران
که
بی مهابا می بارید
و
ناله آرام جوانه ها
بر پیکری خشک.
تاوان رویش
سنگین بود
و
درخت
چاره ای جز سبز شدن
نداشت.

mercredi, mars 24, 2010

شب کویر
و
بی نهایت ستاره اش
عیدی بهار
به
تو
که
تا سحر
بیدار مانده ای!
شب بود
و
من
در هجوم آن همه احساس ناگهان
سرگردان
و
شاید دیوانه
مانده بودم
میان
آن همه
راستی حرف های شاعری که
همه گفتنی ها را گفته بود:
"من ارچه عاشقم و رند و نامه سیاه / هزار شکر که یاران شهر بی گنهند
مبین حقیر گدایان عشق را کاین قوم / شهان بی کمر و خسروان بی کلهند"
.
.
.
"بود آیا که در میکده ها بگشایند / گره از کار فروبسته ما بگشایند
اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند/ دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند"
.
.
.
"می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون
نیک
بنگری
همه تزویر
می کنند"
...
آشفته ام
و
هیچ ستاره ای در آسمان نیست!

jeudi, mars 18, 2010

کاش
این بهار که می آید
تو
بر
چوبه داری
که
جانت
را
ربود،
جوانه بزنی!
کاش
این بهار که می آید
گل های سرخ
نرویند
بر آسفالت شهر!
کاش
این بهار
بهار دیگری باشد.
بهاری
مبارک.

vendredi, mars 12, 2010

بهار
بهــــــــــــار
بهــــــــــــــــــار
چه نام
باشکوهی!

samedi, mars 06, 2010

بهار می آمد
اما
دلم
هنوز
در میان
برگ های هزار رنگ پاییز
و
هوای دلگیرش
گیر کرده بود.
چه خوب
که
بهار برای آمدن
منتظر کسی نمی ماند.

lundi, mars 01, 2010

می گویم :
"این جا
همـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه چیز
خوب است".
اما
دیگر
حرف هایم را
باور نکن.
باور نکن که حالم خوب باشد
باور نکن که دلم تنگت نباشد
باور نکن که همه چیز رو به راه باشد.
دیگر دروغ هایم را
باور
نکن.