mardi, mars 28, 2006

باز ابر آمده ستاره هایم را قورت داده .باز ستاره هایم قایم شده اند.
باز دلم گرفته ، باز دلم باران می خواهد.امروز ابر ها مثل بغض توی گلویم
خیلی خیلی سنگین اند.

samedi, mars 25, 2006

دیشب چشم دوخته بودم به آسمام پر ستاره ی کویر و دلم به اندازه ی تمام دنیا
گرفته بود.آسمان صاف بود وچشم هایم خیس خیس .نمی دانم چرا اینقدر دلم
می گیرد و دلتنگ آسمان می شوم .دیشب همه ی ستاره ها برایم چشمک می زدند.

mardi, mars 21, 2006

کاش یکبار فقط یکبار از درد به خود پیچیده بودی
کاش فقط یکبار از درد دندان سائیده بودی
فقط برای این که امروز همدردی ات را باور کنم.

vendredi, mars 17, 2006

روی لبه ی پشت بام ایستاده بودم که ماه صدایم کرد :این بالا
همه چیز برای آمدن تو آماده است.وستاره ها برایم آواز خواندند.
باید خوش بین بود.از لبه ی بام پایین افتادم .می دیدم که بالا نمی روم
پایین می افتادم و می شنیدم که ستاره ها جیغ می کشیدند.

mardi, mars 14, 2006

از آسمان گرد نقره ای می بارید ، فکر کردم ستاره ها خانه تکانی می کنند.
ولی خاک و ناپاکی مال ما زمینی ها بود.این همه گردگیری و خانه تکانی برای
چیست اگر مارا از خاک آفریده اند؟راستی چرا هیچکداممان شبیه خاک نیستیم ؟
شاید آن دم ملکوتی خاک هایمان را تکاند تا ، تا همیشه بگریزیم از هرچه ناپاکی ست.
راستی می گریزیم؟

vendredi, mars 10, 2006

در شبی سرشار از معجزه ستاره بی آنکه به تو فکر کنم گوش سپرده بودم به
سکوت تیره ی شب .دیگر آسمان بخاطر تو آسمان دوست داشتنی نبود ،آسمان
بی آنکه تو را یادم بیاندازد زیبا بود وشگفت .این را ستاره ها هم فهمیده بودند.

vendredi, mars 03, 2006

و انگار شب آمده بود برای همیشه بماند .
و انگار قصد رفتن نداشت... و قصد رفتن ندارد انگار.
وصبح می شود بی آنکه ستاره ای بمیرد و ماهی خاموش شود.
حالا فقط خورشید مرده است،.یک نفر فدای شب وستارگانش شده است.