vendredi, novembre 27, 2009

مرغ سحر ناله سر مکن
دید گان خسته، تر مکن
ما ز آه و ناله خسته ایم
.
.
عمر مانده را چنین هدر مکن
ناله سر مکن ناله سر مکن
.
.
.
ظلم ظالمان همیشه
هست
جرم مجرمان همیشه هست
مکر روبهان همیشه هست
بر دهان ظالمان بزن
از گناهشان گذر مکن
ناله سر مکن

*شعر از من نیست، اما حرف من است، حرف های ماست.

jeudi, novembre 26, 2009

باران آمد
و
برگ های خشک
بی صدا
زیر
گامهایت
له شدند.

lundi, novembre 16, 2009

چه زود بزرگ شدی ،
چه کوتاه زندگی کردی
اما
بزرگ
و
سربلند
با
نگاهی
همیشه نگران
نگران کوه های بلند،
رفتی.
شاید
ایستاده مردن
تنها برازنده
ابهت تو بود.
و
بیچاره ما
و
دل های کوچکمان
که
مدام
با دردهایی این چنین،
بزرگ
و
بزرگتر
می شود.
و
.
.
.
و
درد می کشد... .

lundi, novembre 02, 2009

خود را
به دست خنک پاییز
می سپارم
تا
بخشکاند
و
سپس
.
.
.
برویاند.
شاید
اینبار
... .

dimanche, novembre 01, 2009

"فکر می کنی چند سال دیگر
باید بگذرد
تا من
زندگی میان
دروغ و ناراستی
را
یاد بگیرم؟"
می پرسم
و
چشم می دوزم به آسمان
تا پاسخم را
بدهی ... .