jeudi, août 27, 2009


پس ای پروردگار
به آنچه به من رسیده
طاقت ندارم
و
پر از رنج و اندوه گشته ام
از آنچه به من روی آورده.
و
توئی توانا به رفع این اندوه.
ای صاحب عرش
گرفتاری را از من دور گردان
هرچند که
شایسته آن نباشم.

* صدمین پست این وبلاگ نوشته شده به تاریخ ششم رمضان الکریم
و هنوز ستارگان مامورند به روشن کردن شب زمینیان

lundi, août 24, 2009


کجا این همه درد را فریاد کنیم؟
به کدام دیوار سربکوبیم؟
کدام شانه تحمل رنج هایمان را دارد؟
چقدر این روزها
استخوان لای زخم های بیشمارمان می گذارند،
چفدر این روزها
خار در چشمان سرخ مان فرو می کنند،
چقدر این روزها
دردناکند.
چه کردیم که از چاهی برای فریاد دردهای مان هم دریغ کرده ای؟؟؟

dimanche, août 23, 2009

همه آمده بودند:

تو، ماه، ستاره ها
او که به خرمایی افطار کرده بود
و
او که به خرمایی افطاری داده بود
و
او که در بند مانده بود
و
او که ضیافت تو را "میهمانی اجباری" خوانده بود
و
حتی آن ها که ...
و
حتی
من.
همه ما
آمده بودیم
اما
ای کاش ... .


lundi, août 17, 2009

تو که هر شب
روشن تر از پیش می تابی
ناله ها
فریادهای دردناک
ضجه ها
اشک ها
بی تابی ها را
چگونه تاب می آوری
و
باز
روشن تر از
پیش
بر پیشانی
سیاهی
می تابی؟

vendredi, août 14, 2009

نه ابر، نه باد
نه
باران
و نه دیگر شب
همان شب است.
راستی
چقدر مانده است تا صبح؟
.
.
.

"ان موعدکم الصبح، الیس صبح بقریب"
"وعده ما صبحدم، آیا نزدیک نیست؟"

jeudi, août 06, 2009

و امشب است که او اراده می کند به کارهای بزرگ
و امشب است که می بخشد و می بخشاید.
و امشب است که من
با تمام دل رنجیده ام
آسمان را ستاره باران می کنم،
به امید تو
به احترام تو
و
شاید ...
منتظر تو
هر چند که اینجا چنان کثیف است که ...
ببخش بدی زمینیان را
ببخش ستاره بانی را که
امشب
جای شادی اشک می ریزد.
تولدت مبارک