lundi, juillet 13, 2009

کابوس های گاه گاه!
کابوس های گاه بی گاه!
که حالا شده ای میهمان ناخوانده هر شبم،
حتی اگر چشم های متورمم هر روز سرختر شود،
یادم نمی رود که شب زنده داری این روزگار سنگین را مدیون توام.
سپاس و خیالت راحت که من و ما، چندی است بیداری پیشه کرده و با خواب وداع گفته ایم.
نگو که ندیده ای این شب ها چگونه ستاره های محروم مانده از روشنای روز، پر نور تر بر پیشانی سیاهی خودنمایی می کنند.
تا که روز برآید و بی مدعا باز خاموشی در پیش گیرند.
تا آنگاه که صبح عدالت از مشرق امید سر برآورد.

Aucun commentaire: