dimanche, janvier 17, 2010

شب بود.
طولانی شده بود.
بازی ستاره ها
انگار تمامی نداشت.
من
اما
خسته
نفس بریده
بی رمق
فقط نگاهشان می کردم
و از سرم گذشت :
"آآآآآآآآآآآآآه
نکند که ..."
خندیدند.
ماه اما
گفت:
شب
همیشگی نیست.
باور کردم
با آنکه
اثری از صبح
در آسمان
نبود.

Aucun commentaire: