jeudi, juin 25, 2009

چشم های خسته ات را ببند
روزی می رسد
که
غریو شادی از حنجره خونینمان برآید.
چشمان داغدارت را ببند
روزی می رسد
که
زیر سایه آزادی، داغهایمان را گریه کنیم.
چشمان بهت زده ات را ببند
روزی می رسد
که
هیچکس جرات کشتن ما را نداشته باشد.
چشمانت را می بندم
با
دستهای خونینم:

"بخواب عزیز دلم، ستم عمر زیادی نمی کند".

Aucun commentaire: