چشم های خسته ات را ببند
روزی می رسد
که
غریو شادی از حنجره خونینمان برآید.
چشمان داغدارت را ببند
روزی می رسد
که
زیر سایه آزادی، داغهایمان را گریه کنیم.
چشمان بهت زده ات را ببند
روزی می رسد
که
هیچکس جرات کشتن ما را نداشته باشد.
چشمانت را می بندم
با
دستهای خونینم:
"بخواب عزیز دلم، ستم عمر زیادی نمی کند".
روزی می رسد
که
غریو شادی از حنجره خونینمان برآید.
چشمان داغدارت را ببند
روزی می رسد
که
زیر سایه آزادی، داغهایمان را گریه کنیم.
چشمان بهت زده ات را ببند
روزی می رسد
که
هیچکس جرات کشتن ما را نداشته باشد.
چشمانت را می بندم
با
دستهای خونینم:
"بخواب عزیز دلم، ستم عمر زیادی نمی کند".
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire