صبر کوهها هم اندازه دارد
من میگویم
و
تو
لبخند میزنی.
من میترسم
و این شب آخر را
تا صبح نبودنت
بیدار میمانم.
و
تو تا صبح آرام میخوابی.
من تا صبح
راه میروم، پیچ و تاب میخورم، میشکنم، جان میکنم
و
تو تا صبح در اتاق تاریک و سردت
خواب بهشت میبینی.
شاید خواب خانه را
و
شاید خواب اولین قربانی کوهستان را.
صدای تنبور که بیاید
تو رفتهای
و
من پیش از آن
قالب تهی کردهام.
من میگویم
و
تو
لبخند میزنی.
من میترسم
و این شب آخر را
تا صبح نبودنت
بیدار میمانم.
و
تو تا صبح آرام میخوابی.
من تا صبح
راه میروم، پیچ و تاب میخورم، میشکنم، جان میکنم
و
تو تا صبح در اتاق تاریک و سردت
خواب بهشت میبینی.
شاید خواب خانه را
و
شاید خواب اولین قربانی کوهستان را.
صدای تنبور که بیاید
تو رفتهای
و
من پیش از آن
قالب تهی کردهام.