و من با كوششي پر درد
اشكم را نهان كردم
چرا اعدامشان كردند؟
آنان را
براي دشمني با من،
براي دشمني با تو،
براي دشمني با راستي،
اعدام شان كردند...
آنجا شگفت انگيز دنيايي ست،
دروغ و دشمني فرمانروايي مي كند آنجا،
در آنجا حق و انسان و حرفهايي پوچ و بيهوده ست،
در آنجا رهزني آدمكشي خونريزي آزاد است،
و
دست و پاي آزادي ست در زنجير.
عزيزم،
پاك كن از چهره اشكت را،
ز جا برخيز،
تو در من زنده اي،
من در تو،
ما هرگز نمي ميريم.
من و تو با هزاران دگر،
اين راه را دنبال مي گيريم.
از آن ماست پيروزي،
از آن ماست فردا
...
*ببخش شاعر (هوشنگ ابتهاج)
توان پاک کردن این اشک ها در من نیست
و
مدام می پرسم
چرا اعدامشان کردند؟
جوابی
نیست اما
در این تاریکی و ظلمت
هوار
ای داد
ای بیداد
... .